من و باغ مظفر
من که نه منتقدم نه سریال باغ مظفرو منظم دنبال میکردم که بخوام حرف خاصی دربارهاش بزنم ولی همین چند قسمتی که ازش دیدم یه چیزایی دستگیرم شد که ...! البته اینم بگم که دکتر شهابی همیشه میگن شما باید "تفکّر انتقادی" داشته باشین و از کنار مسائل بی تفاوت نگذرید! ضمنا در همین زمینه گفتن که یک منتقد خوب بهترین سرمایه برای یک نظام است؛ بر خلاف افراد منافق که نظام را در همه حال توجیه میکنند و روی مشکلاتش سرپوش میگذارند.
خلاصه ما هم برای اینکه اقلا تو عمرمون به حرف یکی از اساتیدمون گوش داده باشیم گفتیم یه بارم که شده مغزمون رو با تفکر انتقادی به کار بندازیم!!!
موتور مغزو که روشن کردیم اوّل میخواست مثل بیشتر مغزا از سریال تعریف کنه و کلی به به و چه چه کنه که اصلا کارای این کارگردان با بقیه اونایی که طنز کار میکنن قابل مقایسه نیست و اصلا کاراش لنگه نداره و .....
یه کم که موتوره رو روغن کاری کاری تازه به خودش اومد! فکر کنم داشت به یه متفکر نقاد تبدیل میشد.(الکی!)
خلاصه اینکه باید بگم که بنظر من این سریال و برنامههای سالهای گذشتهی مهران مدیری حجم مضّراتش بیشتر از تعداد فواید و پیامهاش بوده و هست.
کارگردان با ابتکاری بینظیر سعی دارد که با شکار مسائل به روز و مؤثر جامعه به طرح معضلات و گرفتاریهای این مملکت و مردمش بپردازه امّا برای این کار به حواشی کم ارزشی متوسّل میشه که بیننده رو هم به حاشیه میکشونه.
تا این جاش که خودم چیزی نفهمیدم از این جا به بعدشم فکر کنم همین بشه!!!
به بیان سادهتر کارگردان برای اینکه یه حرف خوب به این مردم بزنه، هزار تا حرف بد(به قول آدم بزرگا!) میزنه و میزنن تا به اون حرف خوبه برسن.
به نظر من با این برنامهها قبح خیلی از چیزا شکسته شده و بعد از پخش اوّلین کارای ایشون بود که اصلا خیلی چیزا برای همه مخصوصا برای کوچیکترا عادّی به نظر میرسید. یادمه که اوّلین بار از تلویزیون و از این برنامه بود که شنیدم این به اون میگفت: خفه شو! برو گمشو! و از این قبیل بد و بیراههایی که آدم بدا به هم میزنن. خلاصه لبّ کلامم اینکه این کارگردان محبوب با برنامههای خودش بسیاری از حریمهای اخلاقی را شکسته و ...!
حالا برای اینکه با هم مرور کنیم، میریم که داشته باشیم:
حیف نان خفه شو!
کامران گورت را گم کن!
لال شو حیف نان!(با لهجه مظفر زرگنده)
تو غِلط میکِنی!(با لهجه بابای نازی)
چه مرگته کامران؟
حالا به جز این حرفا، اینم همش یاد میده که همه برای رسیدن به خواستهشون با هم دعوا کنن اونم دعوای اساسی!
اصلا بد وبیراه گفتن به همدیگه، فحش دادن، تمسخر، دعوا و بزن بکش و .... دیگه برا همه عادی شده؛ نمیخوام بگم همش هم این برنامهها مقصره اما تشدید کننده که هست!
تازه وقتی با یکی هم صحبت میشی و میبینی که لقلقهی زبونش شده تکیّه کلامای برنامه مهران مدیری بیشتر کفرت میگیره؛ از بچّه تا بزرگ، از جوون تا پیر، بیسواد و بیسواد، معلم و شاگرد و ...
اون دو سالی که مشغول به تدریس بودم، اکثر قریب به اتفاق شاگردام با لهجهی مضحک و کشکی بررهای باهام حرف میزدن. کلّی باهاشون دعوا میکردن که دیگه سر کلاس من حق ندارین اینجوری حرف بزنین؛ خیلی براشون حرف میزدم که بفهمن که من چی میگم امّا هفتهی بعد که اولیاء بچّهها میاومدن مدرسه متوجّه میدیدم که وقتی بزرگترِ بچّه با لهجهی بررهای حرف بزنه دیگه از بچّهی بیچاره چه توقّعی؟!
خلاصه که با آدما توی یه جامعه هر جوری برخورد کنی، همون جوری میشن. برنامههای مدیری حقایق و واقعیتهای جامعه رو خوب بیان میکنه امّا به چه قیمتی خدا میدونه!
باید سطح برخورد با مردم رو یه کمی بیاریم بالاتر!
اینجوری که نمیشه در پائینترین سطح ممکن باهاشون ارتباط برقرار کنیم که اونا هم ....!
همین!!!
کلمات کلیدی :